سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ادامه جلسه 1052) و نحن اقرب الیه منکم ولکن لا تبصرون (تدبر)

 

تدبر

1) «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ»

درباره اینکه مقصود از تعبیر «ما به آن از شما نزدیکتریم» چندین معنا قابل فرض است که بر اساس ضابطه امکان استفاده از یک لفظ در چند معنا بعید نیست که همگی آنها مد نظر باشد:

الف. واضح‌ترین معنا آن است که مقصود از «ما» خداوند است و مقصود از «او» شخصی که در بستر مرگ افتاده و جانش به حلقوم رسیده؛ که در این صورت مقصود از «شما» اطرافیان شخص محتضر است؛ آنگاه مقصود از نزدیکتر بودن خدا عبارت است از:

الف.1. اینکه ما از حیث علم و قدرت به او نزدیکتریم (یعنی هم به او آگاهتریم و هم قدرت ما بر اوبیش از شماست) ولی شما این را نمی‌دانید (مجمع البیان، ج‏9، ص342[1]) در واقع از علم، به قرب و نزدیکی تعبیر کرده بدین جهت که غالبا نزدیک بودن مهمترین سبب برای اطلاع پیدا کردن و علم به چیزی است؛ و اینکه نمی‌بینید، یعنی شما از کنه آنچه بر او می‌گذرد بی‌اطلاعید. (تفسیر کنز الدقائق، ج‏13، ص55[2])

الف.2. احاطه وجودی خداوند بر مخلوقاتش (در اینجا: شخص محتضر)؛ و «شما نمی‌دانید» یعنی به این احاطه وجودی ما بر او آگاهی و توجه ندارید (المیزان، ج‏19، ص139[3]) در واقع، قرب در اینجا، به معنای نزدیکی و دوری مکانی نیست (حدیث3)؛ بلکه اشاره به همان معیت وجودی خداوند با همگان است که فرمود «وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ» (حدید/4) و همان طور که خداوند همراه اشیاء است اما با آنها درآمیخته و ممزوج نشود و غیر از اشیاء است اما از آنها جدا نشود به همین ترتیب قرب و بعدش هم به شکا نزدیکی و دوری مکانی نیست؛ و لذاست که در عین اینکه خداوند به ما نزدیک است ما می‌توانیم از او دور باشیم (حدیث2) (تفسیر الصافی، ج‏1، ص223[4])

الف.3. ملکیت حقیقی خداوند نسبت به ما؛ در واقع، «چون ملکیت حقیقى از آن پروردگار است و دیگر مالکیت‏ها مجازى است در حقیقت مال و منال تنها اضافه و نسبتى به صاحب مال دارند چنین مالکیتى مجازى و قرار دادى است بنا بر این آنکه همه عالم از آن وى مى‏باشد حق تعالى است و حق تعالى مالک حقیقى همه مى‏باشد و چون این ملکیت اضافى نیست و در آنجا خبر از نسبت و اضافه نیست بلکه همان طور که انسان وهم و خیال و حس و چشم و گوش خود را مالک است حق تعالى نیز مالک عالم و آدم مى‏باشد و این چنین مالکى با مملوک خویش قریب و نزدیک مى‏باشد و هرگز نمى‏توان هیچ کس دیگر را با نزدیکى وى مقایسه نمود: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ»، ما از شما بیشتر به محتضر نزدیکیم ولى شما نمى‏بینید. به همین خاطر چون بندگان ملک حقیقى وى مى‏باشند پس وى على الاطلاق نزدیک‏تر به آنهاست و هیچ کس نزدیک از حق سبحان به آنها نیست لذا هر گونه تصرفى از حق سبحان در بندگان رواست و هیچ کس نمى‏تواند مانع قبض و بسط و تصرف وى شود» (آداب راز ونیاز به درگاه بى نیاز (ترجمه عدة الداعی)، ج‏1، ص309)

الف.4. ...

ب. مقصود از «او» شخصی که در بستر مرگ افتاده و جانش به حلقوم رسیده؛ و مقصود از «شما» اطرافیان شخص محتضر است؛ اما مقصود از «ما» فرستادگان ماست؛ که مقصود از این فرستادگان می تواند عبارت باشد از:

ب.1. فرشتگانی که ماموریت قبض روح را برعهده دارند (مجمع البیان، ج‏9، ص342[5]) و در واقع این تعبیر «ما» به یک معنا هم اشاره به خود خداوند است و هم اشاره به ملک الموت و ه اشاره به فرشتگان مامور قبض روح، چنانکه خداوند در سه آیه «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها» (زمر/26) و «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ» (سجدة/11) و «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا» (أنعام/61) به این سه اشاره کرد و اینها در طول هم‌اند؛ و آنگاه تعبیر نمی‌بینید می‌تواند اشاره به این باشد که ما و فرشتگانمان را نمی‌بینید (المیزان، ج‏19، ص139[6])

ب.2. پیامبر ص و اهل بیت ع و در یک کلام، آن دسته از اولیای خدا هستند که به دستور الهی در هنگام مرگ هر شخصی بر بالین او حاضر می‌شوند (در ذیل آیه قبل: جلسه 1051؛http://yekaye.ir/al-waqiah-56-84 / احادیث متعددی بر این مضمون ارائه شد و حتی اشاره شد که به نظر می‌رسد برخی از آیات مانند «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً» (نساء/159) نیز ظهوری دارند در اینکه این مساله در خصوص سایر امتها و پیامبرانشان برقرار بوده است؛ که اگر چنین ظهوری درست شود دیگر نیازی نیست که همچون برخی از بزرگان (مثلا در لوامع صاحبقرانى مشهور به شرح فقیه، ج‏2، ص173[7]) این را جزء‌معانی تأویلی این آیه بدانیم.

ج. مقصود از «ما» همان خداوند باشد؛ اما مقصود از «او»، نه شخصی که در بستر مرگ افتاده و جانش به حلقوم رسیده، بلکه آن کسانی‌اند که به اذن خداوند بر محضر او حاضر شده‌اند (و در بند ب به برخی از آنها اشاره شد)؛ که در این صورت مقصود از «شما» می‌تواند خود شخص محتضر باشد؛ آنگاه معناهای دیگری برای این آیه متصور خواهد بود مانند اینکه:

ج.1. این آیه تهدیدی باشد به شخص محتضری که با آن اشخاص (خواه پیامبر ص و اهل بیت، خواه خود حضرت ملک الموت و فرشتگان مامور قبض روح) دشمنی می‌کرد؛ یعنی خداوند می‌فرماید مدتها با اینها دشمنی می کردید و فکر می‌کردید ارزش و اعتباری دارید؛ اکنون ‌بیینید ما به آن اشخاص نزدیکتریم تا به شما؛ و آنان مقربان درگاه مایند؛ و شما هیچگاه به این حقیقت بصیرت نیافتید پس سزای این مخالفتهایتان با آنها - که به مخالفت با من برمی‌گشت- را اکنون خواهید چشید. (حدیث1)

ج.2. ...

به نظر شما چه معانی دیگری برای این آیه محتمل است؟

 

2) «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ»

وقتی کسی در بستر مرگ می‌افتد نزدیکانش دور و بر او را می‌گیرند و تمام تلاششان را برای اینکه مانع مرگ او شوند انجام می‌دهند؛ اما در همین لحظه کسی [= خداوند]، و بلکه کسانی [= فرشتگان مرگ؛ اهل بیت ع] هستند که از این نزدیکانش به او بسیار نزدیکترند و اگر آان بخواهند می‌توانند مانع مرگ وی شوند و حتی وی را برگردانند؛ اما اغلب این نزدیکان و حتی خود شخص در حال احتضار به این حقیقت بصیرت ندارند؛ و لذا راه چاره‌ای برای مرگ نمی‌یابند؛ در حالی که اگر به این حقیقت بصیرت می‌داشتند می‌توانستند - در صورتی که این مرگ، جزء اجل مسمای وی نبود - این مرگ را به تاخیر اندازند؛ چنانکه حکایات زنده کردن مردگان نه‌تنها توسط حضرت عیسی ع، بلکه توسط اهل بیت ع بارها و بارها نقل و حکایت شده است؛ اما همچنان این حقیقت را جدی نمی‌گیریم. از باب نمونه فیلم زیر را نگاه کنید که یکی از این کسانی که با عنایت امام رضا ع از مرگ رهایی یافت؛ و خبرش مورد تایید پزشکان و مراجع وقت قرار گرفت حکایت خود را نقل کرده است:

 

 

3) «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ»

خداوند، از نزدیک‏ترین افراد به انسان، نزدیک‏تر است. نزدیکى دیگران جسمى است و نزدیکى او ناشى از احاطه کامل به مخلوق است. (تفسیر نور، ج‏9، ص445)

اگر این حقیقت را جدی بگیریم آیا هیچگاه ممکن است مرتکب گناه شویم؟

به تعبیر امام خمینی (ره): « بفهمید که همه عالم محضر خداست. محضر خداست. ما الآن در محضر خدا نشسته‌ایم. اگر قلب ما این معنا را ادراک بکند که ما الآن در محضر خدا هستیم، همین مجلس محضر خداست، این را اگر- ایمان انسان بر آن راه پیدا نیست- مومن بشود انسان‌ به آن، قلب انسان بیابد این مطلب را، از معصیت کنار می‌رود. تمام معصیتها برای این است که انسان نیافته این مسائل را. برهان هم بر آن دارد. برهان عقلی هم قائم است به اینکه خدای تبارک و تعالی همه جا حاضر است. هم برهان است و هم همه انبیا گفته‌اند «وَ هُوَ مَعَکُمْ ایْنَما کُنْتُمْ» قرآن است، او با شماست. هر جا هستید او با شماست. ما این را از قرآن شنیده‌ایم. به برهان هم ثابت هست، لکن به قلب ما نرسیده است.» (فیلم)

 

4) «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ»

در بحث از آیه قبل روایات متعددی تقدیم شد ناظر به اینکه پیامبر اکرم ص و حضرت علی ع و اهل بیت ع بر بالین هر محتضری (دوست و دشمن وی) حاضر می‌شود؛ و این آیه هم می‌فرماید که شما ولی اطرافیان بدین بصیرت نمی‌یابید. اما حکایات متعددی نقل شده که کسی بر بالین شخص محتضری (اعم از دوست و یا دشمن امیرالمومنین ع) بوده و وی در حال احتضار با حضرت سخنی گفته که حضار به این حضور بصیرت پیدا کرده‌اند؛ در اینجا سه مورد که با سندهای متصل نقل شده تقدیم می‌شود:

حکایت1

در کتب رجالی در احوالات زکریا بن سابور آمده است:

سعید بن یسار می‌گوید من بر بالین فرزند سابور بودم که مریض بود و در بستر مرگ افتاده بود. بناگاه دیدم دستش را باز کرد و گفت: دستم سفید شد* یا علی!

مدتی بعد بر امام صادق ع وارد شدم و محمد بن مسلم هم آنجا بود. وقتی از نزد ایشان برخاستم به نظرم محمد بن مسلم حکایت مرا به امام عرض چون چون بلافاصله امام کسی را سراغم فرستاد که برگردم و فرمود: حکایت آن مردی را که هنگام وفاتش کنار او بودی برایم تعریف کن و آنچه را که شنیدی که او گفت بگو.

گفتم: دستش را باز کرد و گفت: دستم سفید شد* یا علی!

امام صادق ع فرمود: به خدا سوگند که او را دید؛ به خدا سوگند که او را دید؛ به خدا سوگند که او را دید.

*پی‌نوشت:

مقصود وی از اینکه «دستم سفید شد» شاید اشاره به این است که حضرت علی ع با او دست داد و مقصودش این است که با این دست دادن، دستم نورانی شد؛ و یا شاید کنایه‌ای از عاقبت به خیر شدن است شبیه تعبیری که می‌گویند فلانی روسفید شد و در احادیث [حدیث5] هم گذشت که متوفی می‌بیند سفیدی‌ای به سویش آمد. (الوافی، ج‏24، ص250[8])

الکافی، ج‏3، ص130؛ رجال الکشی، ج‏2، ص627[9]

مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ سَعِیدِ بْنِ یَسَارٍ أَنَّهُ حَضَرَ أَحَدَ ابْنَیْ سَابُورَ وَ کَانَ لَهُمَا فَضْلٌ وَ وَرَعٌ وَ إِخْبَاتٌ فَمَرِضَ أَحَدُهُمَا وَ مَا أَحْسَبُهُ إِلَّا زَکَرِیَّا بْنَ سَابُورَ.

قَالَ: فَحَضَرْتُهُ عِنْدَ مَوْتِهِ فَبَسَطَ یَدَهُ ثُمَّ قَالَ ابْیَضَّتْ یَدِی یَا عَلِیُّ‏!

قَالَ: فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع وَ عِنْدَهُ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ. قَالَ: فَلَمَّا قُمْتُ مِنْ عِنْدِهِ ظَنَنْتُ أَنَّ مُحَمَّداً یُخْبِرُهُ‏ بِخَبَرِ الرَّجُلِ؛ فَأَتْبَعَنِی بِرَسُولٍ فَرَجَعْتُ إِلَیْهِ.

فَقَالَ: أَخْبِرْنِی عَنْ هَذَا الرَّجُلِ الَّذِی حَضَرْتَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ أَیَ‏ شَیْ‏ءٍ سَمِعْتَهُ یَقُولُ.

قَالَ قُلْتُ: بَسَطَ یَدَهُ ثُمَّ قَالَ ابْیَضَّتْ یَدِی یَا عَلِیُّ.

فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع: وَ اللَّهِ رَآهُ وَ اللَّهِ رَآهُ وَ اللَّهِ رَآهُ.

حکایت 2

ابن ابی‌یعفور (ازاصحاب امام صادق ع) می‌گوید

خطاب جهنی از کسانی بود که بسیار با ما رفت و آمد داشت والبته دشمنی شدیدی با آل محمد ص داشت و از اصحاب نجده‌ی حروری (یکی از روسای خوارج) بود. وی مریض شد و به خاطر اینکه با ما رفت و آمد داشت و از باب تقیه برای عیادتش حاضر شدم در حالی که در حال احتضار بود و شنیدم که می‌گفت: مرا با تو چکار؛ ای علی!

مطلب را برای امام صادق ع تعریف کردم؛ فرمود: به خدای کعبه سوگند که او را دید؛ به خدای کعبه سوگند که او را دید.

الکافی، ج‏3، ص133-134

عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِیزِ الْعَبْدِیِّ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ:

کَانَ خَطَّابٌ الْجُهَنِیُّ خَلِیطاً لَنَا وَ کَانَ شَدِیدَ النَّصْبِ لآِلِ مُحَمَّدٍ ع وَ کَانَ یَصْحَبُ نَجْدَةَ الْحَرُورِیَّةَ.

قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ أَعُودُهُ لِلْخُلْطَةِ وَ التَّقِیَّةِ فَإِذَا هُوَ مُغْمًى عَلَیْهِ فِی حَدِّ الْمَوْتِ فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ مَا لِی وَ لَکَ یَا عَلِیُّ!

فَأَخْبَرْتُ بِذَلِکَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع؛ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع رَآهُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ رَآهُ وَ رَبِّ الْکَعْبَةِ.

حکایت 3

سید حمیری (105-179) ابتدا از خوارج بود اما به دست امام صادق ع مستبصر شد و جزء ‌شاعران معروف اهل بیت ع قرار گرفت که اشعارش در بسیاری از کتب شیعه و سنی نقل شده است. (ویکی شیعه)

حسین بن عون (نوه ابوالاسود دوئلی) نقل کرده: بر بالین سید حمیری وارد شدم و او در حال احتضار بود و جماعتی از همسایگانش که اغلب عثمانی* بودند بر بالینش بودند. سید خیلی خوش‌سیما بود و ‌پیشانی گسترده‌ای و گردن کشیده‌ای داشت؛ یکدفعه در صورتش نقطه‌ای سیاه رنگ - شبیه نقطه‌ای که روی کاغذ گذاشته شود-  آشکار شد و دائما این نقطه بزرگ و بزرگتر می‌شد تا حدی که سیاهی تمام صورتش را گرفت؛ در این لحظه شیعیانی که بر بالین او بودند همگی غمگین و خوشحالی و شماتت ناصبی‌ها [= دشمنان اهل بیت ع] آغاز شد؛ اما اندگی نگذشت که در همان محل از صورتش یک نقطه نورانی پدیدار گشت و دائما زیاد شد تا جایی که نور تمام صورتش را در برگرفت و صورتش درخشان شد؛‌آنگاه سید خنده‌ای کرد و این اشعار را بر زبان جاری نمود:

دروغ گفتند آنان که گمان می کردند که علی ع دوستدار خود را در سختی‌ها نجات نمی دهد؛

به پروردگارم سوگند که من وارد بهشت عدن شدم و خداوند بدی‌هایم را بخشید؛

پس امرز به دوستان علی ع بشارت بدهید همان کسانی که تا هنگام مرگ بر ولایت علی باقی ماندند؛

و بعد از او ولایت فرزندانش را پذیرفتند؛ همانان که یکی پس از دیگری با مشخصات کامل معرفی شده‌اند؛

سپس این سخنان را بر زبان جاری کرد: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ حَقّاً حَقّاً، أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ حَقّاً حَقّاً، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ». سپس چشمانش را خودش روی هم گذاشت و گویی روحش همچون چراغی بود که خاموش شد یا سنگریزه‌ای بود که بر زمین افتاد.

حسین بن عون ادامه داد: الله اکبر؛ کسی که شاهد بوده همانند کسی نیست که شاهد نبوده باشد؛ فضیل بن یسار به من خبر داد - وگرنه من ساکت می شدم - که هم امام باقر ع و هم امام صادق ع فرموده بودند:

حرام است بر روحی که بخواهد از بدنش مفارقت کند مگر اینکه پنج تن را ببیند؛ یعنی حضرت محمد ص و حضرت علی ع و حضرت فاطمه س و امام حسن ع و امام حسین ع را ببیند آن گونه که یا مایه چشم روشنی‌اش باشد ویا چشمش [از شدت ناراحتی] بسوزد. به هر حال این سخن در میان مردم پر شد و دوست و دشمن بر جنازه‌اش حاضر شدند.

* پی‌نوشت: اصطلاح عثمانی به کسانی می‌گفتند که حضرت علی ع را در جریان عثمان مقصر می‌دانستند ولذا دشمن او بودند و معاویه را در خونخواهی عثمان محق قلمداد می‌کردند و منکر جایگاه اهل بیت بودند تا حدی که بعد از پیامبر ص خلافت را در ابوبکر و عمر و عثمان و سپس در بنی‌امیه می‌دانستند!

الأمالی (للطوسی)، ص627-628؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج‏1، ص414

أَخْبَرَنَا جَمَاعَةٌ، عَنْ أَبِی الْمُفَضَّلِ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ السَّدُوسِیُّ بِسِیرجَانَ، قَالَ: حَدَّثَنِی عَمِّی مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الْجَبَّارِ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ عَوْنِ بْنِ أَبِی حَرْبِ بْنِ أَبِی الْأَسْوَدِ الدُّؤَلِیِّ، عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَوْنٍ، قَالَ:

دَخَلْتُ عَلَى السَّیِّدِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْحِمْیَرِیِّ عَائِداً فِی عِلَّتِهِ الَّتِی مَاتَ فِیهَا، فَوَجَدْتُهُ یُسَاقُ بِهِ، وَ وَجَدْتُ عِنْدَهُ جَمَاعَةً مِنْ جِیرَانِهِ، وَ کَانُوا عُثْمَانِیَّةً، وَ کَانَ السَّیِّدُ جَمِیلَ الْوَجْهِ، رَحْبَ الْجَبْهَةِ، عَرِیضَ مَا بَیْنَ السَّالِفَتَیْنِ، فَبَدَتْ فِی وَجْهِهِ نُکْتَةٌ سَوْدَاءُ مِثْلُ النُّقْطَةِ مِنَ الْمِدَادِ، ثُمَّ لَمْ تَزَلْ تَزِیدُ وَ تَنْمِی حَتَّى طَبَقَتْ وَجْهَهُ- یَعْنِی اسْوِدَاداً- فَاغْتَمَّ لِذَلِکَ مَنْ حَضَرَهُ مِنَ الشِّیعَةِ، فَظَهَرَ مِنَ النَّاصِبَةِ سُرُورٌ وَ شَمَاتَةٌ، فَلَمْ یَلْبَثْ بِذَلِکَ إِلَّا قَلِیلًا حَتَّى بَدَتْ فِی ذَلِکَ الْمَکَانِ مِنْ وَجْهِهِ لُمْعَةٌ بَیْضَاءُ، فَلَمْ تَزَلْ تَزِیدُ أَیْضاً وَ تَنْمِی حَتَّى أَسْفَرَ وَجْهُهُ وَ أَشْرَقَ، وَ افْتَرَّ السَّیِّدُ ضَاحِکاً، وَ أَنْشَأَ یَقُولُ:

 کَذَبَ الزَّاعِمُونَ أَنَّ عَلِیّاً / لَنْ یُنْجِیَ مُحِبَّهُ مِنْ هَنَاةٍ

 قَدْ وَ رَبِّی دَخَلْتُ جَنَّةَ عَدْنٍ / وَ عَفَا لِی الْإِلَهُ عَنْ سَیِّئَاتِی‏

 فَأَبْشِرُوا الْیَوْمَ أَوْلِیَاءَ عَلِیٍّ / وَ تَوَلَّوْا عَلِیّاً [تَوَالَوُا الْوَصِیَّ] حَتَّى الْمَمَاتِ‏

 ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ تَوَلَّوْا بَنِیهِ / وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ بِالصِّفَاتِ‏

 ثُمَّ أَتْبَعَ قَوْلَهُ هَذَا:" أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ حَقّاً حَقّاً، أَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ حَقّاً حَقّاً، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ" ثُمَّ أَغْمَضَ عَیْنَیْهِ بِنَفْسِهِ، فَکَأَنَّمَا کَانَتْ رُوحُهُ ذُبَالَةً طَفِئَتْ، أَوْ حَصَاةً سَقَطَتْ.

قَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ: قَالَ لِی أَبِی الْحُسَیْنُ بْنُ عَوْنٍ: وَ کَانَ أُذَیْنَةُ حَاضِراً، فَقَالَ: اللَّهُ أَکْبَرُ، مَا مَنْ شَهِدَ کَمَنْ لَمْ یَشْهَدْ، أَخْبَرَنِی- وَ إِلَّا فَصَمَّتَا- الْفُضَیْلُ بْنُ یَسَارٍ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ وَ عَنْ جَعْفَرٍ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) أَنَّهُمَا قَالا: حَرَامٌ عَلَى رُوحٍ أَنْ تُفَارِقَ جَسَدَهَا حَتَّى تَرَى الْخَمْسَةَ، حَتَّى تَرَى مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَیْناً (عَلَیْهِمُ السَّلَامُ) بِحَیْثُ تَقَرُّ عَیْنُهَا، أَوْ تُسْخَنَ عَیْنُهَا، فَانْتَشَرَ هَذَا الْقَوْلُ فِی النَّاسِ، فَشَهِدَ جَنَازَتَهُ وَ اللَّهِ الْمُوَافِقُ وَ الْمُفَارِقُ.

 

 

 

 


[1] . «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ» بالعلم و القدرة «وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ» ذلک و لا تعلمونه.

[2] . وَ نَحْنُ أَقْرَبُ: أعلم. إِلَیْهِ: إلى المحتضر مِنْکُمْ: عبّر عن العلم بالقرب، الّذی هو أقوى سبب الاطّلاع. وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ: و لکن لا تدرکون کنه ما یجرى علیه.

[3] . و قوله: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ» أی و الحال أنا أقرب إلیه منکم لإحاطتنا به وجودا.

[4] . أقول: قربه تعالى عبارة عن معیّته عز و جل کما قال سبحانه وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ فکما أن معیّته للأشیاء لیست بممازجة و مداخلة و مفارقته عنها لیست بمباینة و مزایلة فکذلک قربه لیس باجتماع و أین و بعده لیس بافتراق و بین بل بنحو آخر أقرب من هذا القرب و أبعد من هذا البعد و لهذا قال تعالى وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ و قال وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ، و فی مناجاة سید الشهداء علیه الصلاة و السلام إلهی ما أقربک منی و أبعدنی عنک و ما أرأفک بی فما الذی یحجبنی عنک و إنما یجد قربه من عبده کأنه یراه کما قال نبیّنا صلّى اللَّه علیه و آله و سلم أعبد اللَّه کأنک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک، إن قیل کیف یکون الشی‏ء قریباً من الآخر و یکون ذلک الآخر بعیداً عنه، قلنا هذا کما یکون لک محبوب و هو حاضر عندک و أنت عنه فی عمى لا تراه و لا تشعر بحضوره فانه قریب منک و أنت بعید عنه أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ تقریر للقرب و وعد للداعی بالإجابة فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی إذا دعوتهم للایمان و الطاعة کما أجبتهم إذا دعونی لمهامهم وَ لْیُؤْمِنُوا بِی فی المجمع عن الصادق علیه السلام أی و لیتحققوا انی قادر على إعطائهم ما سألوه.

[5] . و قیل معناه و رسلنا الذین یقبضون روحه أقرب إلیه منکم و لکن لا تبصرون رسلنا القابضین روحه.

[6] . و قوله: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ» أی و الحال أنا أقرب إلیه منکم لإحاطتنا به وجودا و رسلنا القابضون لروحه أقرب إلیه منکم و لکن لا تبصروننا و لا رسلنا. قال تعالى: «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها»: الزمر: 26، و قال: «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ»: السجدة: 11، و قال: «حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا»: الأنعام: 61.

[7] . و در حدیث صحیح از حضرت امام جعفر صادق صلوات اللَّه علیه منقولست که آن حضرت فرمودند که چون جان شما به حلق مى‏رسد چشم شما روشن مى‏شود یعنى از دیدن حضرات صلوات اللَّه علیهم و اشاره است باین آیه: (وَ قالَ اللَّهُ تَبارَکَ وَ تَعالى فَلَوْ لا إِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَ أَنْتُمْ حِینَئِذٍ تَنْظُرُونَ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ «3»)بدان که این آیه از متشابهات آیات قرآنى است و تاویل آن را بغیر از خدا و رسول و اهل بیت صلوات اللَّه علیهم کسى نمى‏داند و اخبار بسیار در تاویل این آیه اشارة و تصریحا واقع شده است و ترجمه‏اش اینست که حق سبحانه و تعالى فرموده است که چرا وقتى که جان به حلق شما مى‏رسد و شما در آن وقت نظر مى‏کنید به میت جان را بر نمى‏گردانید به بدن میت اگر قدرت دارید و حال آن که ما نزدیکتریم به میت از شما و لیکن شما نمى‏بینید، و ظاهر آیه خطابست با حضّار محتضر آن جمعى که نزد آن شخصى که مى‏میرد نشسته‏اند پس حاصل معنى این مى‏شود که شما را اختیارى نیست در حیات و موت احدى و همه بدست واحد قهّار است جل شانه.

اما اشارات: پس ممکن است که از لفظ و نحن اقرب باشد که ما اقربیم به او از شما یعنى خلفاى ما به او اقربند که مراد از آن رسول خدا و ائمه هدى و ملائکه باشند صلوات اللَّه علیهم یعنى نه شما را اختیارى هست که میت نمیرد و نه خبرى هست که ما با ایشان در چه کاریم عدم اختیار که ظاهر است و عدم خبر از چند وجه است یکى حضور حضرات بعنوان رحمت با مؤمنان و بعنوان غضب با غیر ایشان، و دیگر نمودن جاى مؤمن را به او تا از شوق جان بدهد، دیگر خطاب مستطاب حضرت رب الارباب که «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی» دیگر فرستادن ملائکه رحمت از جهت خوبان و غضب از جهت بدان و غیر اینها که از اخبار بسیار ظاهر مى‏شود پس بنا بر این تفسیر حدیث صحیح سابق که حضرت فرمودند که چشم شما روشن مى‏شود جمیع اینها خواهد بود و هر یک نیز ممکن است که مراد باشد اما جمیع اظهر است و احتمال بعض بنا بر آنست که حضرات ائمه معصومین صلوات اللَّه علیهم با هر کسى در خور عقل او سخن فرموده‏اند و او را به نحوى بشارت داده‏اند چنانکه صدوق‏ نقل کرده است: فقال الصّادق صلوات اللَّه علیه انّه اذا بلغت النّفس الحلقوم ارى مکانه من الجنّة فیقول ردّونی إلى الدّنیا حتى اخبر اهلى بما ارى فیقال له لیس إلى ذلک سبیل ... .

[8] . بیان‏: "الإخبات" الخشوع و کان علیا ع مس یده و صافحه أو أن ابیضاض الید من أمارات النجاة کابیضاض الوجه و رؤیة البیاض و قد مضى قول بعض المحتضرین رأیت بیاضا و سوادا ظننت و إنما ظن ذلک لأنه کان أخبر محمدا به قبل ذلک فأتبعنی یعنی أبا عبد اللَّه ع.

[9] . سند در رجال کشی این طور است: محمد بن مسعود قال: حدثنی جعفر بن أحمد بن أیوب، قال: حدثنی العمرکی، عن ابن فضال، عن یونس بن یعقوب، عن سعید بن یسار.